افسانه های قدرت
ساحران متقاعد شدهاند که همهی ما یک دسته ابله هستیم، ما هیچ وقت نمیتوانیم از کنترل لعنتی خود بر امور به طور ارادی چشم بپوشیم، به همین علت هم باید گول بخوریم.
دون خوان اینطور ادعا کرد که با متمرکز کردن توجه من به کاری موهوم، ضمن آموزش دیدن به من دو کار را با موفقیت انجام داده بود. ابتدا برخورد مستقیم با ناوال را طرح ریزی کرده بود، بدون آنکه به آن اشارهای کند. سپس بدینترتیب مرا گول زده و اغفال کرده تا نکات اصلی آموزشهایش را در نظرم بیاهمیت جلوه دهد. واقعاً هم برای من «دیدن» از اهمیت بیشتری برخوردار بود تا از بین بردن گذشتهی شخصی و رویا دیدن. من آنها را به عنوان فعالیتهای سرگرم کنندهای پذیرفته بودم و حتی فکر میکردم که آنها اعمالی هستند که برای انجامشان بیشترین استعداد را دارم.
وقتی افکارم را شنید، با لحن تمسخر آمیزی گفت:
بیشترین استعداد!؟ استاد هیچ چیز را نباید به دست قضا و قدر سپارد. به تو گفتهام که حق داری فکر کنی گول خوردهای، ولی مشکل اینجاست که تو فکر میکنی گول خوردن به معنی فریب خوردن منطق تو است، در حالی که برای من گول زدن به معنای حواس تو را پرت کردن و یا اگر لازم باشد فریفتن حواس تو است.
زیرچشمی نگاهم کرد و با حرکت دستش اطرافمان را نشان داد و گفت:
رمز همه این چیزها در توجه شخص است.
منظورت چیست دون خوان؟
همه این چیزها به خاطر توجهی که به آنها داریم وجود دارند.
📘کتاب افسانه های قدرت