اصطلاح «زمين تخت ها» به طور خاص به انجمني در انگلستان اطلاق مي شود. اين انجمن متشکل از تعدادي شبه دانشمند در زمينه هاي مختلف است؛ از پژوهشگران علوم تجربي گرفته تا علوم نظري و حتي الهيات، همه جور آدمي در ميانشان هست که البته هيچ کدام از اين افراد در صف دانشمندان تراز اول دنيا قرار نمي گيرند ولي بيشترشان فارغ التحصيل معتبرترين دانشگاه هاي جهان در سطوح عالي هستند و مدارک تحصيلي درخشاني دارند.

خلاصه، حرف هاي عجيب و غريب اعضاي انجمن زمين تخت ها اين است که زمين گرد نيست و خورشيد به دور آن نمي گردد.

آنها مي گويند ما همگي حس مي کنيم که روي زميني صاف هستيم و گرد بودن زمين با تجربيات روزمره ما در تضاد است.

علاوه براين انجمن زمين تخت ها، دلايلي ارائه مي کند که شنان مي دهد زمين صاف و به شکل يک سکه است.

آنها مي گويند ما روي زميني مانند يک بيسکوئيت صاف زندگي مي کنيم!


زمين تخت ها مي گويند؛ زمين يک سطح صاف و دايره اي شکل مانند يک ديسک يا بيسکوئيت است. نقطه رأس قطب شمال، مرکز اين صفحه دايره اي است ولي قطب جنوب آن طور که ما مي پنداريم يک نقطه نيست. طبق مدلي که آنها ارائه مي دهند صفحه زمين در مرزهايش توسط ديواري بلند و يخين محصور شده است.

زمين تخت ها در مورد هر کدام از ديگر اتفاق هايي که به ضررشان تمام مي شد هم داستان متفاوتي داشتند؛ مثلا درباره سفر انسان به ماه با عده ديگري در سراسر جهان همراه شدند که مي گفتند اين قضيه فقط يک دروغ ساختگي است و فيلم فرود آرمسترانگ روي ماه هم در هاليوود و برمبناي داستاني از آرتور سي کلارک فيلم برداري شده است(البته اين قضيه بحث برانگيز آن قدر گسترده بود که زمين تخت ها در آن گم شدند. مشاهدات دقيق سايه هاي انسان ها و وسايل آنها روي ماه و همچنين بادي که به پرچم مي وزد عده اي را برآن داشته است که بگويند سفر به ماه واقعيت ندارد. البته از رواج يافتن اين شايعه شوروي که در جنگ سرد با آمريکا بود، بيشتر از همه سود مي برد. 


در يک ميزگرد جنجالي ديگر يک نفر از يک دوست زمين تخت پرسيده بود: «هواپيماها اگر به سمت شرق يا غرب براي مدتي پرواز کنند، به نقطه اول خود برمي گردند؛ مگر اين طور نمي شود؟» و زمين تخت گرا گفته بود: «البته که مي شود. زمين مانند يک صفحه گرامافون است و براي چنين کاري شما کافي است يک دور کامل دور نقطه قطب شمال بزنيد تا به نقطه اول خود باز گرديد.» پرسشگر دوباره پرسيده بود: «درست است ولي اگر به سمت جنوب برويد، آن وقت به باور شما بايد به لبه هاي زمين برسيم که ديواره اي يخي است.» جواب: «البته که نه. هيچ کس نمي تواند به لبه ها برسد زيرا در مسيرش ديواره هاي بلند يخ وجود دارد!»

يکي ديگر از پرسش هايي که به آن پاسخي جالب مي دهند، اين است که :«اگر نقطه اي به عنوان قطب جنوب وجود ندارد پس چرا جنوبي که قطب نما نشان مي دهد هميشه به يک سمت است؟» پاسخي که معمولا مي دهند آن است که «جون سوزن قطب نما شمال را نشان مي دهد و کساني که از طريق آن به جنوب سفر مي کنند، به نقطه اي مي رسند که گمان مي کنند قطب جنوب است.»

زمين تخت ها دلايل پرشماري براي صاف بودن زمين مي آورند که در اينجا مي توانيد چند تا از اين برهان ها را همان طور که آنها بيان کرده اند بخوانيد. ممکن است کمي بامزه به نظر بيايد ولي بيشتر اين استدلال ها بي سرو ته به نظرتان مي رسد و باعث مي شود کمي به مدارک معتبر علمي آنها شک کنيد.

در مدل امروزي سياره زمين، تصور مي شود که يک توپ سنگي کروي است که در ميان فضا با سرعت صدها هزار کيلومتر در ساعت پرواز مي کند ولي چگونه امکان دارد که زمين اين سرعت را براي ميليون ها سال حفظ کند، در حالي که تمام فضا از اثر پر شده است و با زمين اصطکاک دارد. در واقع انرژي حرکتي زمين توسط اثر گرفته مي شود و براي ادامه حرکت نياز به کسي دارد که آن را هل دهد. اگر بخواهيم قبول کنيم که زمين با آن سرعت وحشتناک به دور خورشيد در حال چرخش است، بايد مثل ماشيني که در حال پيچيدن است همه اشياي روي زمين به يک سو پرت شوند. در طول روز که رو به خورشيد است، همه چيزبه سمت درون فشرده مي شود و در شب ها همه درخت ها و ساختمان ها به سمت بيرون پرتاب شوند و چون چنين چيزي را از نظر کاملا تجربي مشاهده نمي کنيم پس زمين نمي تواند در يک مدار به دور خورشيد بچرخد.

تصور کنيد اگر جهان گرد باشد و دو نفر يکي در قطب شمال و ديگري در قطب جنوب باشد، آنکه در قطب شمال است توسط نيروي ثقل به سمت پايين کشيده مي شود ولي آنکه در قطب جنوب است، توسط نيروي ثقل به پايين سقوط خواهد کرد. همچنين مثلا اگر تعدادي سنگ روي يک توپ فوتبال قرار دهيد ، تعدادي از آنها از لبه هاي توپ به پايين مي افتند و اين نشان مي دهد که اگر زمين هم گرد مي بود، همه چيز از کناره هاي آن به سمت پايين سقوط مي کرد.

تصور کنيد اگر يکي از ساکنين بالايي زمين براي ديدن دوست خود به بخش زيرين زمين کروي برود چه اتفاقي مي افتد؟ آن کسي که بالاست، معتقد است که جهت پايين، پايين است و آن کسي که در پايين زندگي مي کند، جهت پايين را بالا مي داند. در نتيجه هنگامي که با هم روبه رو مي شوند بايد معکوس همديگر باشند و اين محال است.

همان طور که مي دانيد آب حدود75 درصد از سطح سياره ما را گرفته است. همچنين تمام دور تا دور آن توسط سيال ديگري به نام هوا پوشيده شده است. چطور مي توان تصور کرد که اين تريليون ها تن آب و هواي اطراف زمين به سختي به سطح سياره چسبيده باشند؟ از طرف ديگر نيروي گرانش چگونه مي تواند اين حجم عظيم از آب مايع را در اين مدت طولاني اطراف خود نگه دارد؟ حتي اگر بپذيريم که گرانش مي تواند اين کار را بکند، باز هم با مشکلاتي که شاخه ديگر علم فيزيک يعني ترموديناميک براي ما ايجاد مي کند، روبه رو مي شويم.

بعد از سرح تمام اين دلايل نتيجه مي گيرند که «بسيار واضح است که دنيا ثابت است و در مرکز کيهان مستقر شده، خورشيد، سيارات و تمامي ستارگان به دور زمين گردش مي کنند.

معمولا زمين تخت ها آدم هاي با اعتماد به نفسي هم هستند و علاقه شديدي به شرکت در مناظره ها و پرسش و پاسخ در برنامه هاي زنده تلويزيوني دارند که هميشه بحث هاي داغ و جذابي از آب در مي آيد. در يکي از اين بحث ها پرسشگر از يکي از زمين تخت ها پرسيده بود: «اگر زمين گرد نيست پس چرا وقتي کشتي از ساحل دور مي شود در افق به تدريج پايين تر مي رود؟» و نماينده انجمن پاسخ داده بود: «به خاطر شکست نور. شکست نور توسط جو باعث مي شود شما به خطا احساس کنيد که کشتي در حال فرورفتن به پايين است در حالي که اگر بارها اين پديده را ببينيد، ممکن است حتي به نظر برسد که کشتي ها کمي به سمت بالا هم مي روند و توي هوا مي ايستند. شما که فکر نمي کنيد آنها پرواز مي کنند بلکه اين به خاطر شکست نور است.»